من ..... همین که هستم
بسم رب الحسین و با یاد وارث حسین ...
مدتی بود که فکرم به چیزی شدیداً مشغول بود . حتی یک بار به خاطرش نوشته ای بدلحن نوشتم .
الان نگاه کردم تاریخش 2/10/85 بود .
خلاصه اش این بود
«اگه خدا مهربونه و امام مظهر لطف خدا تو زمین چرا ما رو ول کردن ؟؟؟؟»
امروز جواب را پیدا کردم . شعری بود از سید حسن حسینی :
کرامات نورانی
هلا ، روز و شب فانی چشم تو دلم شد چراغانی چشم تو
به مهمان شراب عطش می دهد عجیب است مهمانی چشم تو
بنا را بر اصل خماری نهاد ز روز ازل بانی چشم تو
شعر ادامه دارد ولی برای من همین سه بیت کافی بود
«سید روحت شاد »
30/11/85 ساعت 8:36 شب
تهران - حکیمیه